اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رمح

نویسه گردانی: RMḤ
رمح . [ رَ ] (ع مص ) نیزه زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از منتهی الارب ). نیزه زدن کسی را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || لگد زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به پای زدن اسب کسی را. (از منتهی الارب ). لگد زدن اسب کسی را. (ناظم الاطباء). به پای زدن کسی را اسب و شتر و خر. (آنندراج ). لگد زدن چارپای کسی را. (اقرب الموارد). || زدن ملخ سنگریزه را به دو پای خود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درخشیدن برق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درخشیدن خفیف و پیاپی برق . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رمه دار. [ رَ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) خداوند و مالک رمه . (ناظم الاطباء). چوپان . شبان . رمه یار. رمیار. رمه بان . گله بان . گله دار : ما را رمه دار...
رمه یار. [ رَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چوپان . شبان . رمیار. رمه بان . رمه دار. گله بان .
ماه رمه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) آلتی باشد درودگران را که بدان چوب را سوراخ کنند و آن را پرماه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی ...
رمه شدن . [ رَ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جمع شدن . گرد آمدن . در یک جا مجتمع گشتن . در جایی مخصوص فراهم آمدن . رمه گشتن . رجوع به رمه گشت...
رمه گشتن . [ رَ م َ / م ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) جمع شدن . گرد آمدن . رجوع به رمه شدن شود : که فردا ز مصر و حوالی همه زن ومرد را گشت باید رمه ...
کسانی که گله دارند.گله دار.چوپانان
رمه‌گردانی از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد یک رمه‌گاه[۱] تابستانه در گودبراندس‌دال[۲]، نروژ. به نوعی از کوچ‌گردی عشایر که با اسکان نیمه‌ثابت همراه...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.