اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رواغ

نویسه گردانی: RWʼḠ
رواغ . [ رَوْ وا ] (اِخ ) نام پدر احمد ایدعانی مصری محدث است . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رواغ . [ رَ ] (ع اِمص ) پویه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است از مصدررَوغ و رَوَغان . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رجوع به روغ...
رواغ . [ رَوْ وا ] (ع ص ) بسیار مکرکننده . (از اقرب الموارد). || (اِ) روباه . (از منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (تاج العروس ).
رواغ . [ رَوْ وا ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن قیس . از قبیله ٔ تجیب است . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
رواغ . [ رَوْ وا ] (اِخ ) نام پدر سلیمان خشنی محدث است . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
جقوم رواغ . [ ](اِخ ) از شعرای بلنسیه بوده است . رجوع به الحلل السندسیه فی الاخبار و الاَّثار الاندلسیه ج 2 ص 226 شود.
رواق . [ رِ / رُ ] (ع اِ) خانه ای که به خرگاه ماند و یا سایبان . (منتهی الارب ). خانه ٔ شبیه فسطاط ۞ . (از اقرب الموارد). سقف مقدم خانه . (...
رواق . [رِ ] (ع اِ) ابرو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || گوسپند ماده ٔ شاخدار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...
رواق . [ رَ ] (ص ) صاف . خالص . صاف کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
رواق . [ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع در 33هزارگزی شمال شرقی بهبهان و 22هزارگزی ش...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.