اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روح

نویسه گردانی: RWḤ
روح . (اِخ ) ابن عبادة، علاء قیسی ، مکنی به ابومحمد. تابعی و محدث است .ابن الندیم گوید: روح بن عباده فقیهی است از اصحاب حدیث ، متوفی در بعد از 200 هَ .ق . او راست : کتاب السنن . (فهرست ابن الندیم ). زرکلی آرد: روح بن عباده متوفی به سال 205 هَ .ق . محدثی ثقه و کثیرالحدیث و از مردم بصره بود. کتابهایی در باب سنن و احکام نوشت و تفسیری نیز فراهم آورد. احمدبن حنبل و امامان دیگر از وی روایت کرده اند. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 328). و رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 133 و عیون الاخبار ج 1 ص 52و 328 و المصاحف ص 3181 و تاج العروس ذیل روح شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
روح الاعظم . [ حُل ْ اَ ظَ ] (اِخ ) رجوع به روح اعظم شود.
روح الالقاء. [ حُل ْ اِ ] (اِخ ) رجوع به روح القاء شود.
روح الالهی . [ حُل ْ اِ لا هی ی ] (ع اِ مرکب ) رجوع به روح الهی و حکمت اشراق ص 201 شود.
روح الامین . [ حُل ْ اَ ] (اِخ ) جبرئیل علیه السلام . روح نام جبرئیل و امین صفت اوست ، و خطاب «امین » از آن یافت که آنچه از کلام خدا میشن...
روح اﷲ رمسه . [ رَوْ وَ حَل ْ لا هَُ رَ س َه ْ ] (ع جمله دعایی ) خوش کناد خدای قبر او را : عالم سعید شرف الدین جلال الاسلام روح اﷲ رمسه . (ت...
روح و ریحان . [ رَ ح ُ رَی ْ / رِی ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رحمت و رزق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آسایش وروزی و بوی خوش . استراحت و ...
روح بلگرامی . [ ح ِ ب ِ ] (اِخ ) یا روح الامین خان بن قاضی محمد سعید، شاعر فارسی زبان ، متوفی بسال 1151 هَ . ق . رجوع به مآثرالکرام تألیف غل...
روح النفسانی . [ حُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به روح نفسانی و حکمت اشراق ص 165 و 166 و 253 و 254 و 286 و 287 شود.
روح الجذامی . [ حُل ْ ج ُ ] (اِخ ) رجوع به روح بن زنباع شود.
ربیعةبن روح . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) عنسی ... از مردم مدینه و از صحابه ٔ حضرت رسول بود. او در عصر حضرت به مدینه برگشت و در آنجا درگذشت . (...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۵ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.