اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رود

نویسه گردانی: RWD
رود. (پسوند) جزء ترکیبی برخی از ترکیبات بمعانی مختلف رود است ، نظیر: اچه رود. ارده رود. ازرود. ازن رود. اسپه رود. استانک رود. اسفی رود. الم رود. الیشررود. امیررود. اندرود. انگرود. اهلم رود. اودروه رود. اوزرود. اوشیان رود. بریشرود. بزرود. پی بورود. پادنگ رود. پارود.پاین رودپی . پسندرود. پلنگ رود. پلورود. پهدررود. پیت رود. تجن رود. ترکرود. توسکارود. تیل رودسر. جاجرود. چپک رود. چلکرود. چورود. حچه رود. خرک رود. خرمارود. خشک رود. خشک رودپی . خمام رود. خواسته رود. خوردرود. خوره تاوه رود. خیرود. خیرودکنار. دارارود. داررود. درکلارود. دزدکه رود. دزدکه رودسر. دورودمحله . رستم رود. زارم رود. زاغ رود. زاینده رود. زرن رود. زرین رود. زنده رود. زنگانه رود. زیارت خواسته رود. ساری رودپی . سالارودکلا. سبک رود. سرخرود. سرداب رود. سفیدرود. سلم رود. سلم رودسر. سیاه رود. سیاه رودپی . سیاه کلارود. سیگارود. سیه رود. شاه رود. شمعجارود. شیخ رود. شیره رود. شیرود. شیمرود. صفارود. ضیارود. طیزنه رود. عیسی رود. فیکارود. کهرود. کاردگرالیشر رود. کاظم رود. کچه رود. کچه رودسر. کرک رود. کرک رودسر. کرکورود. گرگان رود. کلارود پی . کلنگ رود. کلورودپی . کلی رود. کم رود. کنسه رود. کهررود. گرگرود. گرماب رود. گرمرود. گرمردوپی . گزاف رود. گلزرود. گنج رود.گنداب رود. گیله رود. لاله رود. لنجرود. لنگرود. لیرود.مکارود. منزه رود. میان دورود. میرانه رود. میررود. میرود. ناسرود. نسیه رود. نشتارود. نمک آب رود. نورود. نورودسر. نیرود. نیسه رود. والارود. ولارود. ولم رود. هاشم رود. هرده رود. هردورود. هلیرود. یازررود. یالورود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رود. (اِ) رودخانه ٔ عظیم و سیال . (برهان قاطع) ۞ . رودخانه یعنی آب عظیم . (آنندراج ). نهری که عظیم و جاری باشد. (غیاث اللغات ). رودخانه . (...
رود. (ص ) لوت . عریان . روت . لخت . (یادداشت مؤلف ) : گر باغ بماند ساده بی گل ور شاخ بماند رود بی برملک ملک ارسلان جهان راچون باغ بهشت کرد...
رود. [ رَ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). طلب کردن . (از اقرب الموارد). ریاد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آب و علف جستن . (منتهی الا...
رود. [ رَ ] (ع ص ) ریح رود؛ باد نرم . (منتهی الارب ). باد نرم وزش . (از اقرب الموارد).
رود. (ع مص ) به جنبش درآمدن و نسیم وار وزیدن باد. (از معجم متن اللغة). رَود. رَوَدان .(معجم متن اللغة). رجوع به رَود و رودان شود. || (حا...
رود. (اِ)به یونانی ورد است . (فهرست مخزن الادویه ). گل سرخ .
رود. (اِخ ) ۞ فرانسوا.... (1855-1784م .) از مجسمه سازان معروف فرانسه بود. وی در دیژن ۞ متولد شد و در پاریس دیده از جهان فروبست . مجسمه های...
رود. (اِخ ) دهی است از دهستان مازول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 12هزارگزی شمال نیشابور. منطقه ٔ کوهستانی است و هوایی معتدل دارد. سک...
رود. (اِخ ) قصبه ای در خراسان . صاحب شدالازار آرد: در خراسان دو جا بنام سنگان مشهور است اول قریه ٔ سنگان که در نزدیکی قصبه ٔ رود حاکم نشین ...
به معنی روی. این واژه در کتاب حدودالعالم آمده است: سردن شهری است اندر میان دو رود نهاده؛ جایی آبادان و خرم؛ اندر کوه وی معدن رود است. (ص 136). ولی در ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲۵ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.