رود
نویسه گردانی:
RWD
رود. [ رَ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). طلب کردن . (از اقرب الموارد). ریاد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آب و علف جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راد اهله مرعی او منزلا؛برای اهل خود چراگاه و منزل جستجو کرد. (از اقرب الموارد). || شدآمد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صاحب معجم متن اللغة و اقرب الموارد این معنی را در ذیل رَوَدان آورده و چنین معنی کرده اند: آمدن ورفتن بدون اطمینان . رادت المراءة روداً؛ بسیار رفت وآمد کرد زن به خانه ٔ همسایگان . (از اقرب الموارد). در یک جای آرام نگرفتن زن و گشتن وی در خانه های همسایگان . (از معجم متن اللغة). رَوَدان . (از معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سبک وزیدن باد. (از اقرب الموارد). بجنبش آمدن و نسیم وار وزیدن باد. (از معجم متن اللغة). رَوَدان . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). رود. (معجم متن اللغة).
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
رود. (اِ) رودخانه ٔ عظیم و سیال . (برهان قاطع) ۞ . رودخانه یعنی آب عظیم . (آنندراج ). نهری که عظیم و جاری باشد. (غیاث اللغات ). رودخانه . (...
رود. (پسوند) جزء ترکیبی برخی از ترکیبات بمعانی مختلف رود است ، نظیر: اچه رود. ارده رود. ازرود. ازن رود. اسپه رود. استانک رود. اسفی رود. الم رود. ا...
رود. (ص ) لوت . عریان . روت . لخت . (یادداشت مؤلف ) : گر باغ بماند ساده بی گل ور شاخ بماند رود بی برملک ملک ارسلان جهان راچون باغ بهشت کرد...
رود. [ رَ ] (ع ص ) ریح رود؛ باد نرم . (منتهی الارب ). باد نرم وزش . (از اقرب الموارد).
رود. (ع مص ) به جنبش درآمدن و نسیم وار وزیدن باد. (از معجم متن اللغة). رَود. رَوَدان .(معجم متن اللغة). رجوع به رَود و رودان شود. || (حا...
رود. (اِ)به یونانی ورد است . (فهرست مخزن الادویه ). گل سرخ .
رود. (اِخ ) ۞ فرانسوا.... (1855-1784م .) از مجسمه سازان معروف فرانسه بود. وی در دیژن ۞ متولد شد و در پاریس دیده از جهان فروبست . مجسمه های...
رود. (اِخ ) دهی است از دهستان مازول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 12هزارگزی شمال نیشابور. منطقه ٔ کوهستانی است و هوایی معتدل دارد. سک...
رود. (اِخ ) قصبه ای در خراسان . صاحب شدالازار آرد: در خراسان دو جا بنام سنگان مشهور است اول قریه ٔ سنگان که در نزدیکی قصبه ٔ رود حاکم نشین ...
به معنی روی. این واژه در کتاب حدودالعالم آمده است: سردن شهری است اندر میان دو رود نهاده؛ جایی آبادان و خرم؛ اندر کوه وی معدن رود است. (ص 136). ولی در ...