رؤد
نویسه گردانی:
RWD
رؤد. [ رُءْدْ ] (ع ص ، اِ) زن جوان نیکو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رَأد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || بن ریش . (منتهی الارب ). اصل ریش که اززیر گوش بیرون آید. (از اقرب الموارد). رَأد. (از اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || سهولت و رفق . گویند: علیک بالرؤد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
سبک رود. [ س َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از توابع ولوپی از دهات سوادکوه مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو).
رستم رود. [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل . سکنه ٔ آن 800 تن . آب آن از رودخانه . محصولات آنجا برنج و نیشکر و ک...
ده رود. [ دَه ْ ] (اِ مرکب )(اصطلاح موسیقی ) سازی است که باربد می نواخته و ده زه و وتر داشته است . (گنجینه ٔ گنجوی ص 68) : حدیث باربدبا ساز ...
ده رود. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردانگه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر. دارای 317 تن سکنه است . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرا...
ده رود. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی ) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 49هزارگزی جنوب فیروزآباد. سکنه ٔآن 284...
گیوه رود. [ گی وَ ] (اِخ ) جزء محالات بانه است در 44فرسنگی شمال غربی سنندج . (جغرافی غرب ایران ص 72).
گنگ رود.[ گ َ ] (اِخ ) همان رود گنگ است . به گنگ رجوع شود.
گرگ رود. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان تنکابن است . (ترجمه سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 143). ناحیتی است خرد به دیلمان از دیلم خاص...
لب رود. [ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در بیست هزارگزی شمال خاوری ایذه . دارای 130 تن سکنه ٔ شیعه ٔ لری و بختیاری . مح...
کشف رود. [ ک َ ش َ ] (اِخ ) یکی از شعب هریرود است که سرچشمه ٔ آن نزدیک سرچشمه ٔ اترک در کوههای هزار مسجد است و پس از مشروب کردن رادکان و ...