روضة. [ رَ ض َ ] (ع اِ) روضه . مرغزار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (دهار) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص
53) (ناظم الاطباء)
: روضة ماء نهرها سلسال
دوحة سجع طیرها موزون .
سعدی (گلستان ).
در بلاد عرب روضه های فراوان یافت شود. معروف شان آنها هستند که مضاف واقع شده اند که قریب صدوسی وشش کلمه است و روضة عبارتست از زمینهایی است که بواسطه ٔ سیراب شدن ، گیاه و سبزه می رویاند و وقتی که پرگیاه شد حدیقه اش نامند. (از معجم البلدان ). || گلخانه و گلستان . (ناظم الاطباء). || فراهم آمدنگاه آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نیم مشک آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آب اندک . (دهار). آن قدر آب که تک حوض را فراز گیرد. ج ، رَوض . رِیاض . رَیضان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، روضات . (المنجد). باقی آب که در حوض بماند. (مهذب الاسماء).