اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رو کردن

نویسه گردانی: RW KRDN
رو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش آمدن . واقع شدن . حادث شدن : بدبختی به ما رو کرد. دولت به ما رو کرد. (یادداشت بخط مؤلف ). حاصل شدن . ظهور کردن . (از غیاث اللغات ). || توجه کردن . (غیاث اللغات ). روی آوردن . (یادداشت بخط مؤلف ). متوجه به کسی شدن . (آنندراج ) :
چون محمدپاک شد از نار و دود
هرکجا رو کرد وجه اﷲ بود.

مولوی .


- روکردن به ؛ توجه کردن به . متوجه کسی شدن : رو کرد به من و گفت ... (یادداشت بخط مؤلف ) :
رو به آتش کرد شه کای تندخو
آن جهان سوز طبیعی خوت کو

مولوی .


اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم .

سعدی .


از روی دوست تا نکنی رو به آفتاب
کز آفتاب روی به دیوار می کنی .

سعدی .


یکبار رو چرا به در دل نمی کنند
این ناکسان که زحمت درها همی دهند.

صائب .


جز به سختی نکند وصل بتان رو به کسی
باده ٔ آینه در شیشه ٔ سنگ است اینجا.

صائب (از آنندراج ).


چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم .

محمدحسین شهریار.


|| روبرو کردن . (غیاث اللغات ). || (اصطلاح قماربازی ) باز کردن دست و نشان دادن ورقها در بازی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
کش رو کردن . [ ک َ / ک ِ رَ / رُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) وردار ورمال کردن . لفت و لیس کردن . بردن و خوردن . (یادداشت مؤلف ).
پشت رو کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وارون کردن بدانگونه که جانب انسی وحشی شود و ابره بزیر و آستر به روی افتد. وارونه کردن جامه و غیر...
سر و رو کردن . [ س َ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی سر و رو درهم کشیدن است که کنایه از خشمگین شدن و خطاب و عتاب کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ...
کش و رو کردن . [ ک َ / ک ِ ش ُ رَ / روُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به چرب دستی دزدیدن و گریختن چنانکه کسی نداند. به حیله دزدیدن و چنانکه نبینند ...
اخم و رو کردن . [ اَ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عُبوس کردن .
پشت و رو کردن . [ پ ُ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مقلوب کردن . منقلب کردن . برگرداندن جامه بصورتی که رو پشت و پشت رو شود.
رو باز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقاب از چهره برداشتن . کشف حجاب کردن . برقع از رخساره برافگندن : اکنون که تو روی باز کردی رو باز به خیر...
رو ترش کردن . [ ت ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترشرویی کردن . گره بر ابرو افکندن . خود را عبوس نشان دادن . اخم کردن . کراهت نمودن : شکر یزدان طو...
رو سخت کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اصرار و ابرام کردن . لجاج ورزیدن . مقاومت کردن . (یادداشت مؤلف ).
باعث افتخار شدن
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.