ری
نویسه گردانی:
RY
ری . [ رَی ی / ری ی ] (ع مص ) رِوی ̍. (ناظم الاطباء). سیراب گردیدن . (منتهی الارب ). رجوع به رِوی ̍ شود. || تازه شدن درخت وسیراب گردیدن آن . (منتهی الارب ). سیراب شدن و از تشنگی درآمدن . (از متن اللغة). || آب کشیدن ازبهر کسی . (تاج المصادر بیهقی ). || کسی را بر شتر بستن تا در خواب نیفتد. (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گوارنه ری . [ ن ِ ] (اِخ ) ۞ گوارنه ریوس . خانواده ای از سازفروشان کرمن ۞ (ایتالیا) در قرن هفدهم و هجدهم م .
ری اردشیر. [ رَ ی ِ اَدَ ] (اِخ ) ری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ری شود.
به زبان محلی دوان یکی از روستاهای توابع کازرون به معنی بنشین روی زمین می باشد
درون یا نزدیک شهر تهران: سنگلج، مسگرآباد، پامنار، دولاب، خانی آباد، نازی آباد، یافت آباد، وسفنارد (وصفنارد)، مهرآباد، پلائین، خورآذین، دَرشت (دوریست، ...