ری
نویسه گردانی:
RY
ری . [ رَ ] (اِخ ) اسم پادشاه زاده ای بود. (فرهنگ جهانگیری ). نام پادشاه زاده ای بود. گویند او را برادری بود رازنام هردو به اتفاق شهری بنا کردند و در تسمیه ٔ آن نزاع داشتند چه هریک می خواستند به نام خود کنندبزرگان آن زمان برای دفع نزاع شهر را به نام ری و مردم آن را به نام راز (رازی ) خواندند. (از برهان ).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
گوارنه ری . [ ن ِ ] (اِخ ) ۞ گوارنه ریوس . خانواده ای از سازفروشان کرمن ۞ (ایتالیا) در قرن هفدهم و هجدهم م .
ری اردشیر. [ رَ ی ِ اَدَ ] (اِخ ) ری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ری شود.
به زبان محلی دوان یکی از روستاهای توابع کازرون به معنی بنشین روی زمین می باشد
درون یا نزدیک شهر تهران: سنگلج، مسگرآباد، پامنار، دولاب، خانی آباد، نازی آباد، یافت آباد، وسفنارد (وصفنارد)، مهرآباد، پلائین، خورآذین، دَرشت (دوریست، ...