ریاء
نویسه گردانی:
RYAʼ
ریاء. (ع اِ) مقدار. گویند: هم ریاء الف ؛ یعنی آنان بقدر هزارند در چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مقابل و روبرو. گویند: قوم ریاء و بیوتهم ریاء؛ ای یقابل بعضهم بعضاً. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِمص ) کاری که برای دیدار کسی کنند. گویند: فعل ذلک ریاء و سمعة. (ناظم الاطباء).فعلی باشد که با نیت خالص همراه نباشد و اخلاص بدان محیط نباشد و نظری غیر از نظر الهی در آن باشد. ریاءدر اعمال و عبادت ظاهر و باطن نظر بر خلق داشتن و از حق محجوب گشتن را گویند و این در اصطلاح سالکان است و حد آن عمل خیر است برای نمایاندن به غیر و فرق بین ریاء و سمعه آن است که ریاء در کردار و سمعه در گفتار مورد استعمال دارد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ریاء. (ع مص ) بنمودن کسی را خلاف اعتقاد. (منتهی الارب ). نمودن خلاف اعتقاد. (ناظم الاطباء). || خویشتن را به نیکی به خلق نمودن و کاری ...
رئاء. [رِ ] (ع اِ) ریا. رجوع به ریا در همه ٔ معانی شود.
ریا. (ع اِمص ) ریاء. ظاهرسازی . چشم دیدی . (یادداشت مؤلف ). ساختگی . ظاهری : زنا و ریا آشکارا شوددل نرم چون سنگ خارا شود. فردوسی .من مانده ب...
ریا. [ رَی ْ یا ] (ع ص ) مؤنث رَیّان . زن سیراب . ج ، رِواء. (منتهی الارب ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به ریان شود. || (اِ) ...
ریع. [ رَ / ری ] (ع ص ، اِ) زمین بلند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای بلند. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسی...
ریع. [ رَ ] (ع اِ) اول هرچیزی و افضل آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || اول جوانی . (دهار). || روشنی چاش...
ریع. [ رَ ](ع مص ) گوالیدن و فزون گشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زیادت شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی )...
ریع. (ع اِ) عبادتگاه ترسایان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). صومعه . (اقرب الموارد).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نیایشگاه ترسائی، کبوترخان، پشته بلند