ریاء
نویسه گردانی:
RYAʼ
ریاء. (ع مص ) بنمودن کسی را خلاف اعتقاد. (منتهی الارب ). نمودن خلاف اعتقاد. (ناظم الاطباء). || خویشتن را به نیکی به خلق نمودن و کاری را برای دیدار کسی کردن . گویند: فعل ذلک ریاء و سمعة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کاری را برای دیدار مردم کردن . (ترجمان القرآن جرحانی چ دبیرسیاقی ص 54). انجام دادن کار نیک برای نمودن به دیگران . (از اقرب الموارد). خود را نیکو نمودن در چشم مردمان . کار نیک برای دیدار مردمان کردن . مراآت . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ریا و مراآت شود.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ریاء. (ع اِ) مقدار. گویند: هم ریاء الف ؛ یعنی آنان بقدر هزارند در چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مقابل و روبرو. گویند: قو...
رئاء. [رِ ] (ع اِ) ریا. رجوع به ریا در همه ٔ معانی شود.
ریا. (ع اِمص ) ریاء. ظاهرسازی . چشم دیدی . (یادداشت مؤلف ). ساختگی . ظاهری : زنا و ریا آشکارا شوددل نرم چون سنگ خارا شود. فردوسی .من مانده ب...
ریا. [ رَی ْ یا ] (ع ص ) مؤنث رَیّان . زن سیراب . ج ، رِواء. (منتهی الارب ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به ریان شود. || (اِ) ...
ریع. [ رَ / ری ] (ع ص ، اِ) زمین بلند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای بلند. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسی...
ریع. [ رَ ] (ع اِ) اول هرچیزی و افضل آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || اول جوانی . (دهار). || روشنی چاش...
ریع. [ رَ ](ع مص ) گوالیدن و فزون گشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زیادت شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی )...
ریع. (ع اِ) عبادتگاه ترسایان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). صومعه . (اقرب الموارد).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نیایشگاه ترسائی، کبوترخان، پشته بلند