ریع
نویسه گردانی:
RYʽ
ریع. [ رَ ](ع مص ) گوالیدن و فزون گشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زیادت شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || زیادت کردن .(المصادر زوزنی ). || میل کردن و بازگشتن .(از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بازگشتن : راع عنه و الیه ریعاً. (از اقرب الموارد). بازگشتن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). واگشتن . (المصادر زوزنی ). بازگردیدن . (منتهی الارب ). || ترسیدن : راع منه ریعاً. (از اقرب الموارد). || پاکیزه شدن گندم : راعت الحنطة. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || افزون شدن شتران و بسیار شدن بچه های آنها. (ناظم الاطباء). || نیکو برآمدن نان از تنور و طعام از دیگ . گویند: راع الطعام ؛ اذا صار له زیادة فی العجن و الطبخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || درخشیدن سراب و نمایان و ناپدید شدن آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
رئاء. [رِ ] (ع اِ) ریا. رجوع به ریا در همه ٔ معانی شود.
بی ریا. [ ] (ص مرکب ) (از: بی + ریا) مخلص و راستباز و صادق . (آنندراج ). صادق . مخلص . راست و باصداقت .(ناظم الاطباء). بدون تظاهر و خودنمائی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دره ریا. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری ایذه . آب آن از چشمه و راه آن ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.