اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زآط

نویسه گردانی: ZʼAṬ
زآط. [ زِ] (ع مص ) سخت بانگ و خروش کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) زنگله ای است که بر اسب و شتر آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یا آنکه زئاط جلجل است . و این ماده تنها در کتاب عباد بنقل از ابن عباد آمده است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
ذات الاسم . [ تُل ْ اِ ] (اِخ ) قریه ای به شرقیه ٔ مصر.
ذات الاصاد. [ تُل ْ اِ ] (اِخ ) موضعی است از سرزمین شَرّبة، ردهه و قلتی یعنی مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید، به دیار عبس میان هضب القل...
ذات الاصبع. [ تُل ْ اِ ب َ ] (اِخ ) رضیمه ای است یعنی سنگهای برهم چیده ای است به دیار عرب . (المرصع). و صاحب تاج العروس گوید: رضیمه ای است...
ذات الاطباق . [ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) قسمتی از احشاء گوسفند و امثال آن که با شکمبه است و آن را قبه نیز نامند و فارسی زبانان آن را هزارخان...
ذات الاعین . [ تُل ْ اَ ی ُ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به باریکلومانن شود.
ذات اسمین . [ ت ُ اِ م َ ] (ع اِ مرکب ) انوق . رخمة. و آن یکی از جوارح طیور است : و ذات اسمین و الالوان شتی تحمّق و هی کیّسةالحویل .(المرصع...
ذات اسنمة. [ ت ُ اَ ن ُ م َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک طحفة.
ذات اشاجع. [ ت ُ اَ ج ِ ](ع ص مرکب ) یا غدد ذات الاشاجع. این کلمه در نصاب الصبیان چ برلین در قطعه ٔ ذیل که محرّمات گوسفند را گردکرده ، آمد...
ذات ارحاء. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) قاره ای است که از آنجا سنگهای آسیا خیزد. (المرصّع).
ذات ابواب . [ ت ُ اَب ْ ] (اِخ ) موضعی است در باب القریتین براه مکه و آن قریه ای است طسم و جدیس را. یاقوت ازاصمعی و او از ابوعمروبن العل...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.