زار و وار
نویسه گردانی:
ZʼR W WʼR
زار و وار. [ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در غایت بیچارگی . در نهایت بدحالی . (فرهنگ کلمات و مصطلحات راحة الصدور راوندی چ محمد اقبال ص 503) : من بنیزه سر مار در زمین دوزم تا مرغ ، راه هوا بردارد و مار را بزار و وار بگذارد. (راحة الصدور راوندی چ اقبال ص 422). و آن مدبر خاکسار علم نگوسار، بزار و وار زنده بر دار باد و بسطت ملکش از وطأت لشکر و سطوت حشم و حشر غیاث الدین خراب . (راحة الصدور راوندی چ اقبال ص 221). و رجوع به زاروار شود.
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
زاروار. (ص مرکب ، ق مرکب ) مرکب از: زار و مزید مؤخر (وار). زبون . خوار : بکوشم بمیرم بغم زاروارنخواهم از ایرانیان زینهار. فردوسی . || مفلس ...