گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زاغ نویسه گردانی: ZʼḠ زاغ . (ع اِمص ) میل . عطف وبرگشت . (ناظم الاطباء) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی بی زاغ و زیغ بی زاغ و زیغ. [ غ ُ / زاغ ْ غ ُ ] (ترکیب عطفی ،ص مرکب ) در تداول عامه ، بی زاق و زوق . بی زاق و زیق . بی زاغ و زوغ . بی بچه و امثال آن . ... زاق زاق . (اِ) بچه ٔ هر چیز را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). ۞ و رجوع به زاق و زیق و زاقدان شود. || (ص ) کبود. ازرق . زاغ . رجوع به زاغ شود... زاق زاق . [ قِن ْ ] (ع ص ) از زقی و زقو (مخفف زاقی ). || هر که فریاد کند. (تاج العروس ). || (اِ) خروس و جمع آن زواقی است . یقال : هو اثقل من ... زعق زعق . [ زَ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). (ازاقرب الموارد). || بانگ کردن . (ت... زعق زعق . [ زَ ع َ ] (ع مص ) ترسیدن به شب در حالت نشاط. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). و ترسیده شدن . (آنندراج ) ترسیدن به شب . (ناظم الاطباء): و... زعق زعق . [ زَ ع ِ ] (ع ص ) ترسنده به شب در حالت نشاط. نعت است از زَعَق مصدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترسنده به شب . (از اقرب الموارد). ترس... ذعق ذعق . [ ذَ ] (ع مص ) فریاد کردن . || بانگ زدن بر کسی و ترسانیدن او را. زاق چشم زاق چشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) رجوع به زاغ چشم شود. زاق و زیق زاق و زیق . [ ق ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی طفلان کوچک ازدختر و پسر و کنیز و غلام . (برهان قاطع) (آنندراج ). || بمعنی شور و غوغا و آشوب هم... زاق زاق آباد زاق زاق آباد. (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ بخش کرج از شهرستان تهران . واقع در 27کیلومتری جنوب باختری کرج نزدیک راه کرج به اشتها... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود