زام
نویسه گردانی:
ZʼM
زام . [ زام م ] (اِخ ) لقب سعدبن ابی خلف مولای بنی زهرةبن کلاب کوفی است و در بعضی نسخ وی را زارم ضبط کرده اند. نجاشی گوید: وی ثقه و اهل کوفه بوده و از ابی عبداﷲ (جعفر الصادق ) و ابی الحسن (موسی بن جعفر) (ع ) نقل حدیث کرده و کتابی نگاشته که ابن ابی عمیر و جماعتی آن را از وی روایت کرده اند. شیخ الطائفه ابی جعفر (محمدبن حسن ) طوسی در کتاب فهرست وی را صاحب اصل و از اصحاب جعفر صادق (ع ) معرفی کرده است و در کتاب رجال خود گویدوی مولای بنی زهره بوده است و از شهید ثانی نقل شده که گفته است : در میان شیعه درباره ٔ درستی و دانش فراوان وی خلافی نیست . (از اعیان الشیعه سعدبن ابی خلف ).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ذأم . [ ذَءْم ْ ] (ع مص ) خرد و حقیرداشتن کسی را یا چیزی را. خوار شمردن . ذیم . حقیر داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || عیب کردن کسی یا چیزی ...
به باور، به گمان، به تصور
ذام والسام . [ م ُ وَس ْ سا ] (ع اِمرکب ) (الَ ...) از اتباع است . موت . مرگ ، و در حدیث عایشة است که به یهود گفت : علیکم الذام و السام . والد...
به باور خویش، به گمان خویش، به تصور خویش