زبان
نویسه گردانی:
ZBAN
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) منازلی است در اسکندریه . کندی در کتاب الولاة و القضاة آرد: از اقطاعات صالح بن علی (پس از استیلاء بر مصر و شکست مروان بن محمد) منازل زبان اسکندریه است که به اسودبن نافعضمری واگذار کرد. (از کتاب الولاة و القضاة ص 101).
واژه های همانند
۳۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زبان مرغان . [ زَ ن ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) منطق الطیر... در قصص پیغمبران آمده که سلیمان زبان مرغان میدانسته و در قرآن است : و ع...
زبان گومگو. [ زَ ن ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه سخن را من وجه بگوید و من وجه نگفته باشد. (آنندراج ).
زبان یافتن . [ زَ ت َ ] (مص مرکب ) رخصت یافتن به تکلم . (فرهنگ رشیدی ). اذن یافتن و رخصت حاصل کردن . (ناظم الاطباء). کنایه از رخصت تکلم ی...
زبان گنجشک . [ زَ گ ُ ج ِ ] (اِ مرکب ) ۞ درختی را گویند که بارش بزبان گنجشک ماند وبعضی بار آن درخت را گفته اند و به عربی لسان العصافیر و...
زبان گنجشک . [ زَ گ ُ ج ِ] (اِ مرکب ) نوعی از نان که بصورت زبان گنجشک باشد و آنرا قوش دیلی نیز خوانند. (بهار عجم ) : چشم بر آشیان گنجشکش هست...
زبان گزیدن . [ زَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) زبان را با دندان گزیدن و این مانند لب گزیدن کنایت است از پشیمانی و تأسف برکاری و یا سخنی و معمولا...
زبان گشادن . [ زَگ ُ دَ ] (مص مرکب ) لب به سخن باز کردن . سخن گفتن . || آغاز گفتار کردن کودک . زبان باز کردن .- زبان بر کسی گشادن ؛ دربا...
زبان گندمی . [ زَ ن ِ گ َ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زبان گندمین شود.
زبان کوفتن . [ زَ ت َ ] (مص مرکب ) لکنت داشتن و لکنت کردن . (ناظم الاطباء).