اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبان افکندن

نویسه گردانی: ZBAN ʼFKNDN
زبان افکندن . [ زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زبان بریدن . ساکت کردن . (آنندراج ) :
مگر ز باغ ارم باصفاش حرفی گفت
که تیغ باد سحر غنچه را زبان افکند.

حسین ثنائی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بر زبان افکندن . [ ب َ زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زبانزد کردن و رسوا نمودن : گلعذاری شور شوخی در جهان افکنده است همچو بلبل بیدلی را...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.