زبان بازی . [ زَ بام ْ ] (حامص مرکب ) کار زبان باز است (که با زبان چرب و نرم مردم را فریب میدهد). (فرهنگ نظام ). || مکالمه و با هم سخن گفتن . (آنندراج ) (ارمغان آصفی ). گفتگو و مکالمه . (ناظم الاطباء)
: صف مژگانش در زبان بازی است
گرچه چشمش بخواب ناز شده ست .
صائب .
گفتگو با دل سیاهان میکند دل را سیاه
شمع گر باشد طرف صائب زبان بازی خوش است .
صائب .
|| برابری و خصومت . (ارمغان آصفی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مناقشه و منازعة. (ناظم الاطباء). || چرب زبانی . لفاظی . چاپلوسی . چرب سخنی . خلابة. (منتهی الارب ). رجوع به زبان باز، زبان آور، خالب و خلابت شود.