اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبان بودن

نویسه گردانی: ZBAN BWDN
زبان بودن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سخن گو بودن . سخن گفتن . زبان آوری کردن :
زبان و گوش دادت کلک نقاش
که گاهی گوش شو گاهی زبان باش .

وحشی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زبان پر بودن . [ زَ پ ُ دَ ] (مص مرکب )... از سخنی ؛ آن سخن را فراوان گفتن . || زبان پر ازگفتار تلخ بودن ؛ کنایه از خشمناک بودن : چنین گف...
سر زبان بودن . [ س َ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مشهور و معروف بودن . بنام بودن .- بر سر زبان بودن کسی ؛ کنایه است از به یاد مردم بودن . ذکر او ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.