گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زبر نویسه گردانی: ZBR زبر. [ زَ / زِ ] (ع اِ) ۞ عقل . (المنجد). رجوع به زَبر و زِبر شود. || قوی و شدید از مردان ۞ . (نهایة اللغه ) (لسان العرب ). رجوع به زَبر شود. || کتاب ، رجوع به زَبر و زِبر شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی ضبر ضبر. [ ض ِ ] (اِخ ) موضعی از نواحی صنعاء به یمن . (معجم البلدان ). ضبر ضبر. [ ض َ ] (ع اِ) جماعت غازیان . (منتهی الارب ). گروه غازیان . (منتخب اللغات ). || پوست پر از کاه . چوب که مردم در پس آن شده تا زیر قلعه... ضبر ضبر. [ ض َ ] (ع مص )فراهم آوردن اسب پایها را تا برجهد. || پشتاره کردن و یکجای نمودن کتابها. (منتهی الارب ). دسته کردن کتاب و آنچه بدان ... ضبر ضبر. [ ض َ ب ِ ] (ع اِ) درخت چارمغز. (منتهی الارب ). درخت گردکان . درخت گردو. درخت گوز. درخت جوز. ضبر ضبر. [ ض ِب ِرر ] (ع ص ) فرس ضِبِرّ؛ اسب جهنده . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر درنده ... ذبر ذبر. [ ذِ ] (ع اِ) نبشته . نوشته . کتاب . نامه ۞ . ج ، ذبور. ذبر ذبر. [ ذَ ب ِ ] (ع ص ) کتابی ذبر؛ کتابی که به آسانی خوانده شود. خوانا. سهل القرائة. مقروّ. ذبر ذبر. [ ذَ ] (ع مص ) نبشتن . نوشتن . کتابت ۞ . || خجک زدن بر نوشته . نقطه نهادن بر کلمات . تنقیط. نقطه کردن بر کتابت . خجک کردن حروف را ۞... ذبر ذبر. [ ذَ ب َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . خشمناک شدن . ذبر ذبر. [ ذَ ] (ع اِ) نامه . صحیفه . کتاب . || کتاب ، به لغت حمیر و نامه که بر شاخ خرما که برگ برنیاورده باشد نویسند. ج ، ذبار. || سخن . زبا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود