اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ز بن

نویسه گردانی: Z BN
ز بن . [ زِ ب ُ ] (حرف اضافه + اسم ) (از: حرف اضافه ٔ ز + اسم ) مخفف از بن . اساساً. اصلاً :
شنیدم ز دانش پژوهان درست
که تیر و کمان او [ دخترگورنک ] نهاد از نخست .
هم از نامه ٔ بیش دانان سخن
شنیدم که جم ساخت هردو ز بن .

اسدی .


رجوع به از بن و ز بن دندان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ز بن دندان . [ زِ ب ُ ن ِ دَ ] (ق مرکب ) از ته دل . از صمیم قلب : دندانه ٔ هر قصری پندی دهدت نونوپند سر دندانه بشنو ز بن دندان . خاقانی .رجو...
زبن . [ زَ ] (ع مص ) راندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زبن دفع است . (لسان العرب ). زبن دفع است و «ناقة زبون » شتر ماده ای است که با لگ...
زبن . [ زِ ] (ع اِ) حاجت . گویند: «اخذ زبنه من المال »؛ گرفت مقدار حاجت خود را از مال . (منتهی الارب ). حاجت . (متن اللغة). بمعنی حاجت و نیاز ...
زبن . [ زَ / زِ ] (ع اِ) گوشه .«حل زبنا من قومه »؛ یعنی بگوشه ای افتاد از قوم خود گوئی از محل اقامت قوم خود دور افتاد. زبن بدین معنی تنها ...
زبن . [ زَ ب ِ ] (ع ص ) شدیدالزبن . (اقرب الموارد). شدید الدفع. (متن اللغة) (المعجم الوسیط) (محیط المحیط) (البستان ) (تاج العروس ).
زبن . [ زَ ب َ ] (ع اِ) ناحیه . (اقرب الموارد). ناحیه و کرانه . (منتهی الارب ). بمعنی ناحیه و سوی است . (شرح قاموس ). || جامه ای که بر قطع...
زبن . [ زُ ب ُن ن ] (ع ص ) شدیدالزبن . (متن اللغة) (اقرب الموارد). سخت دورکننده به لگد و بزانو زدن است . (شرح قاموس ) (محیط المحیط) (البستان ...
زبن . [ زَ ] (اِخ ) فرقه ای از عشیره ٔ عامر. رشته ای از غفل که طایفه ای هستند از طوقه از بنی صخر یکی از عشایر بادیه ٔ شرقی اردن . (از معجم قبا...
زبن . [ زَ ] (اِخ ) نام یک شعبه است از آل صبیح از قبیله ٔ خالد ساکن در کنار خلیج فارس . و ادالمقطع در شمال این قبیله وناحیة بیاض در جنوب ، و...
زبن . [ زَ ] (اِخ ) نام بطنی است از نفافشه ٔ عزیز که شعبه ای از شمر طوقه اند. (از معجم قبائل العرب تألیف عمررضاکحالة).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.