اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبیر

نویسه گردانی: ZBYR
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) شهری است نوبنیاد در عراق واقع در 8میلی جنوب غربی بصره . این شهر را از آن رو زبیر خوانند که در نزدیکی شهر قدیم بصره همانجا که واقعه ٔ جنگ جمل (بین طلحه و زبیر و عایشه از یک سو و حضرت علی (ع ) از سوی دیگر) رخ داد، قرار دارد و نیز مدفن زبیربن عوام است . در نقطه ای که اکنون شهر زبیر قرار دارد در گذشته مرکز فرودآمدن کاروانهایی بود که از بصره به شام میرفتند. در300 سال پیش یک دسته از رهگذران عرب خانه ای چند با آجر در آن ساختند و پس از این که در نجد کار وهابیان بالا گرفت ، بسیاری از مردم نجد مانند آل زبیر، آل بسام ،آل ناحب ، آل مشری و آل مندیل بدین نقطه مهاجرت کردند وبه کار و تجارت پرداختند، اندک اندک شمار سکنه ٔ آن فزونی یافت و برای جلوگیری از حملات احتمالی صحرانشینان بارویی از گل به عرض 3 متر، گرد آن برآوردند و بصورت شهری آبادان درآمد و مرکز رفت و آمد مسافران و سیاحان عرب شد. اکنون مهمترین صادرات زبیر اسب است که از راه بصره به هند صادر میگردد. زبیر از نظر کشاورزی مهم نیست و تنها در برخی نواحی آن اندکی گندم کشت میشود که ناچارند خود آن را آب دهند زیرا باران در همه این ناحیه اندک میبارد. اصولا در زبیر درخت و گیاه کمتر دیده میشود و فراوانترین نباتات آنجا درخت گز است که تنها برای سوزانیدن از چوب آن استفاده میکنند، مالکان بزرگ زبیر همه دارای املاک در بصره میباشند.مردم زبیر همه مسلمان و پیرو مذهب حنبلی و به میهمان نوازی مشهورند. هوای زبیر سالم است اما در هنگام شدت گرمای تابستان درجه ٔ حرارت آن به 50 تا 55 درجه می رسد. ملخ در آنجا فراوانست و آوردن و فروختن ملخ یکی از پیشه های پردرآمد مردم زبیر بشمار میرود. ملخ های آن جا نوعی مخصوص اند که هیچگاه به مزارع حمله نمیبرندو از مراکز خود در بیابان تجاوز نمیکنند. اهالی زبیر به شکار آهو علاقه ٔ فراوان دارند. در اطراف شهر زبیر آثاری کهن نیز بچشم میخورد مانند رود معروف به نهرعمر که در گذشته یک شعبه از آب این رود تا شطالعرب و غرب بصره امتداد داشته و زمین های کنار خود را سیراب می کرده است . این اراضی اکنون خشک و غیرمزروع است . دیگر از آثار قدیم زبیر گور طلحه و ابن سیرین خوابگزار معروف و حسن بصریست . (از دائرةالمعارف بستانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) غزال . ۞ از راویانست . وی از حسن روایت دارد و عبدالمؤمن بن عبیداﷲ ابوعبیده ٔ سدوی از او روایت دارد. (از کتاب الجرح و...
ام زبیر. [ اُم ْ م ِ زُ ب َ ] (اِخ ) یکی از عمه های پیغمبر اسلام بود. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 163).
خیط زبیر. [ خ َ زُ ب َ ](اِخ ) دهی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، واقع در 48 هزارگزی شمال هندیجان سر راه بهبهان به خلف آب...
زبیر حجل . [ زُ ب َ رِ ح َ ] (اِخ ) زبیربن عبدالمطلب است ، یکی از نه عم پیغمبر (ص ). رجوع به تاریخ گزیده چ گراوری ص 163 و زبیر (... بن عب...
ابن زبیر. [ اِ ن ُ زُ ب َ ] (اِخ ) ابوالحسین احمدبن علی بن ابراهیم غسانی ، اسوانی ، ملقب برشید. عالم نحوی ، لغوی ، عروضی ،منطقی ، مورخ ، طبیب ،...
ابن زبیر. [ اِ ن ُ زُ ب َ ] (اِخ ) ابوبکر عبداﷲبن زبیربن عوّام قرشی اسدی . پدر او زبیر یکی از عشره ٔ مبشره و مادرش اسماء بنت ابی بکر است . گوی...
قاضی ابن زبیر. [ اِ ن ُ زُ ب َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن ابراهیم . رجوع به ابن زبیر احمدبن علی شود.
ز بیر. [ زِ ] (ق مرکب ) ۞ بمعنی از بر و حفظ و نگاه داشتن به خاطر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). یاد گرفتن و حفظ کردن . (برهان جامع). ز بر و ...
ضبیر. [ ض َ ] (ع ص ) سخت . || توانا. || (اِ) نره . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.