اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبیر

نویسه گردانی: ZBYR
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان . تابعی بود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). درباره ٔ نام زبیربن عبدالرحمان اختلاف است ، برخی آن را با فتح «ز». و هموزن نام جدش زبیربن باطی و دیگران با ضم «ز» ضبط کرده اند. بخاری بی تردید ضبط دوم را برگزیده و من خود آنرا در تاریخ بخاری دیدم که با قلم نوشته شده بود: استاد ما از علامه ٔ روزگار حفیدبن مرزوق نقل کند که یهودیان زبیر را (هر جا عَلَم است ) بفتح «ز» خوانند و دیگر عرب با ضم «ز» ۞. این سخن را ابن التلمسانی نیز نقل کند و شاید دلیلش آن باشد که یهود تلفظ زَبیر را که نام کوه مناجات موسی (ع ) است ، ترجیح دهند و از آن تبرک جویند. بخاری گوید مسوربن رفاعه از زبیربن عبدالرحمان نقل حدیث کند. (از تاج العروس ). و ابن ابی حاتم رازی آرد: زبیربن عبدالرحمان بن زبیر از راویان حدیث بود. وی از پدرش روایت دارد و مسعودبن رفاعه ٔ قرظی و فرزندش عبدالرحمان زبیر از او نقل حدیث کنند. (الجرح و التعدیل ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن نجیح کوفی ، مکنی به ابومغلس کوفی . از راویان حدیث است . از عمربن عبدالعزیز روایت دارد و حسین بن علی جعفی از او...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن نشیط، غلام باهله و شوهر مادر سعید خُذَینة است . سعیدخذینه از طرف مسلمةبن عبدالملک (والی کوفه و بصره وخراسان از ...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن ولید شامی . از راویان بود. وی از ابن عمر روایت دارد و شریح بن عبید حضرمی از او نقل حدیث کند. (از کتاب الجرح و ا...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن هارون . از راویانست و از مالک روایت دارد. حاکم او را یاد کند و همچنین ذهبی در مغنی ، اما در میزان الاعتدال ذکر او...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ۞ ابن هشام بن عروة. از روات خاندان زبیر عوام است . (از الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی ج 2 ص 583). رجوع به کتاب «...
زبیر. [ زُ ب َ ](اِخ ) معتز باﷲ عباسی . رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 276 و مجمل التواریخ و القصص چ بهار و معتز باﷲ شود.
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) تمیمی بصری . از راویانست . وی از عمران بن حصین و یا (بگفته ٔ برخی ) با واسطه ٔ یک تن از عمران بن حصین نقل حدیث کند و ...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ثقفی ، جد احمدبن ابراهیم غرناطی . مورخ و مؤلف مشهور است . احمد در 708 هَ. ق . درگذشته است . (از اعلام زرکلی چ 2 ج 1 ...
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) جهضمی ، پدر زبیر راوی . رجوع به زبیر (... بن زبیر)، لسان المیزان و کتاب الجرح و التعدیل رازی ج 3 ص 580 شود.
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) صراف . از راویان است . از عبداﷲبن مغفل نقل روایت کند و فرزندش عمرو وجبیربن حیه ۞ از او روایت دارند. (از کتاب الجرح...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۹ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.