زرافشانی . [ زَ اَ ] (حامص مرکب ) نثار کردن زر. زر بخشیدن . زر پراکندن
: من خود از گنجهای پنهانی
وقت حاجت کنم زرافشانی .
نظامی .
مرد قصاب از آن زرافشانی
صید من شد چو گاو قربانی .
نظامی .
چو از منزل زرافشانی بپرداخت
ز جلاب و شکر نزلی دگر ساخت .
نظامی .
|| کنایه از تابیدن به انوار طلائی . نورپاشی
: شمع که هر شب به زرافشانی است
زیر قبا زاهد پنهانی است .
نظامی .
رجوع به زرافشان شود.