۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
زرافشانی . [ زَ اَ ] (حامص مرکب ) نثار کردن زر. زر بخشیدن . زر پراکندن : من خود از گنجهای پنهانی وقت حاجت کنم زرافشانی . نظامی .مرد قصاب از آ...
زرافشانی کردن . [زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زرافشان کردن : نخستش خواند باید با صد امیدزرافشانی بر او کردن چو خورشید.نظامی .