اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زعق

نویسه گردانی: ZʽQ
زعق . [ زَ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). (ازاقرب الموارد). || بانگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بانگ و فریاد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعره زدن . (زوزنی ) رجوع به دزی ج 1 ص 593 شود. || راندن دواب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شور بگردانیدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ). بسیار نمک کردن دیگ . || برانگیختن باد خاک را. || گزیدن کژدم کسی را (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زاغ و زوغ .[ غ ُ ] (از اتباع ) در تداول عامه ، اولاد و کسان و فرزندان خردسال . رجوع به زاق و زیق و زاغ و زیغ شود.
زاغ و زیغ. [ غ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) زاغ و زوغ است و رجوع به زاق و زیق شود.
زاغ گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مجازاً عیب گرفتن و طعنه زدن . (فرهنگ نظام ). طعنه زدن و استهزا کردن . بدین معنی کلاغ گرفتن نیز بیاید...
زاغ آشیان . (اِ مرکب ) مقلوب آشیان زاغ . آشیانه ٔ زاغ . لانه ٔ زاغ : سعدی بقدر خویش تمنی وصل کن سیمرغ ما چه لائق زاغ آشیان تست .سعدی .
زاغ دورنگ . [ غ ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاغ پیسه شود.
زاق زاق آباد. (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ بخش کرج از شهرستان تهران . واقع در 27کیلومتری جنوب باختری کرج نزدیک راه کرج به اشتها...
گردنه ٔ زاغ . [ گ َ دَ ن َی ِ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه خرم آباد و بروجرد.
زاغ ده باش . [ غ ِ دِه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ اهلی است که بعربی قققه گویند. رجوع به منتهی الارب و اقرب الموارد ۞ و زاغ اهلی و...
بی زاق وزوق . [ ق ُ / زاق ْ ق ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی زاق و زیق . بی زاغ و زوغ . بی زاغ و زیغ. بی بچه و امثال آن . رجوع به «زاق و...
بی زاق و زیق . [ ق ُ / زاق ْ ق ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) رجوع به زاق و زیق ، زاغ و زوغ و زاغ و زیغ شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.