اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زنجیر

نویسه گردانی: ZNJYR
زنجیر. [ زِ ] (ع اِ) انگشتک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در عربی صدا را گویند که از زدن انگشت ابهام بر انگشت سبابه برآید. (فرهنگ جهانگیری ). در عربی صداو آوازی باشد که از زدن انگشت ابهام بر انگشت سبابه و وسطی برآید. (برهان ). || سپیدی که بر ناخن نوجوانان ظاهر شود. زنجیره بالهاء مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
زنجیر. [ زِ / زَ ] (اِ) معروف است ۞ و به عربی سلسله گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کوچه ، مصرعه ، سبزه ، طره از تشبیهات اوست . ...
هم زنجیر. [هََ زَ ] (ص مرکب ) دو زندانی که هر دو را به یک زنجیر بسته باشند، یا دو دیوانه که در یک زنجیر کشند.
«غُل» به معنای تله و «موش غُل» به معنی تله موش می باشد، بر این اساس «غُل و زنجیر» به معنای « تله و زنجیر » می باشد.
قلعه زنجیر. [ ق َ ع َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش گوران شهرستان شاه آباد، واقع در 44هزارگزی شمال باختری گهواره . موقع جغرافیایی آن ک...
خانه ٔ زنجیر. [ ن َ / ن ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانه ٔ زنجیر. حلقه ٔ زنجیر : هزار حیف که در دودمان عشق نماندکسی که خانه ٔ زنجیر را ...
زنگ و زنجیر. [ زَ گ ُ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زنگ و زنجیری که فقرای غُلات و بیقیدان در کمر بندند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : بود مشکل من ز...
بادام زنجیر. [ م ِزَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تکمه ٔ حلقه ٔ زنجیر. (غیاث ). گرهی است در میان ده حلقه ٔ زنجیر که بشکل بادام میباشد و آنرا دا...
- زنجیرباف ؛ در تداول خراسان ، به معنی زنجیرساز است و این کلمه در بازی معروفی بدینسان شروع می شود: اوستا (یا عمو) زنجیرباف ... زنجیر مو بافتی ... پشت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.