اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زند

نویسه گردانی: ZND
زند. [زَ ] (ص ) بزرگ . عظیم . (از برهان ) (غیاث ). بزرگ مرادف زنده . (از فرهنگ رشیدی ). عظیم . بزرگ . (ناظم الاطباء). بزرگ مانند زنده پیل ... (از انجمن آرا) (از آنندراج ). زنده . ژنده . بزرگ . عظیم . کلان . قوی . نیرومند. (فرهنگ فارسی معین ). بزرگ . (از فهرست ولف ) :
نهادم ترا نام دستان زند
که با تو بدر کرد دستان و بند.

فردوسی .


دو بازو به زنجیرها کرده بند
بهم بسته در پای پیلان زند.

اسدی .


همه یشک و خرطوم پیلان زند ۞
چو خشت دلیران و خم کمند.

اسدی .


- زند پیل ؛ پیل عظیم . معرب است . (منتهی الارب ). مأخوذ از فارسی ، فیل بزرگ و عظیم الجثه . (ناظم الاطباء). مأخوذ از فارسی ژنده پیل ؛ فیل بزرگ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به المعرب جوالیقی ص 176، نشوءاللغة ص 91 و البیان و التبیین ج 1 ص 121 شود.
- زند رزم ؛ جنگ بزرگ . (ناظم الاطباء).
- زند فیل ؛ فیل بزرگ . (ناظم الاطباء).
- زنده پیل ؛ پیل بزرگ . (آنندراج ). ژنده پیل . فیل بزرگ که معرب آن زندبیل است . رجوع به ترکیب قبل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
زند. [ زِ ] (اِ)به زبان فرس قدیم بمعنی جان باشد که روح حیوانی است و از این جهت است که ذی حیات را زنده خوانند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری...
زند. [ زَ ] (اِ) آهنی را گویند که بر سنگ زنند و از آن آتش بجهد و به ترکی چخماق خوانند. (برهان ). آهن چخماق را گویند.(فرهنگ جهانگیری ).... ا...
زند. [ زَ ] (ع اِ) در عربی استخوان سر و دست ۞ را گویند که بجانب ساعد باشد. (برهان ). به عربی استخوان ساعد را گویند. (غیاث ). بتازی استخوان...
زند. [ زَ ن َ ](ع اِ) خرقه ای که در کس ناقه نهند تا بر بچه ٔ غیرمهربان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زند. [ زَ ن َ ] (ع مص ) تشنه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
زند. [ زَ ] (ع مص ) پر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آتش برآوردن از آتش زنه . (یادداشت ...
زند. [ زَ ] (اِخ ) نام کتابی است که ابراهیم ۞ زردشت دعوی می کرد که از آسمان برای من نازل شده است . تفسیر پازند و اوستا بود. (صحاح الفر...
زند. [ زَ ] (اِخ ) دهی است به بخارا. از آن ده است احمدبن محمدبن عازم و از آن است ثوب زندپیچی ۞ . (منتهی الارب )(آنندراج ). دهی است در...
زند. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گنجگاه است که در بخش سنجید شهرستان هروآباد واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
زند. [ زَ ] (اِخ ) نام پهلوانی بوده تورانی که وزیر سهراب بن رستم بود و رستم او را به یک مشت کشت و او را زنده هم می گویند. (برهان ) (از ف...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.