زنده
نویسه گردانی:
ZNDH
زنده . [ زِ دَ / دِ ] (اِخ )نام پهلوانی بوده تورانی ، وزیر سهراب بن رستم که رستم زال او را به یک مشت کشت و او را زنده رزم هم می گفته اند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زنده نام . [ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خوشنام . نیکنام . که نامش پایدار و جاویدان باشد. بلندآوازه : کرد عتبی با کسائی همچنان کردار خوب ماند عتبی ...
زنده دلی . [ زِ دَ / دِ دِ ] (حامص مرکب ) نشاط. ذکذکة. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در بیت زیر ظاهراً بمعنی روشن روانی و معرفت و عاشقی آمده است...
زنده رزم . [ زِ دَ / دِ رَ ] (اِخ ) نام پهلوانی است تورانی وزیر سهراب بن رستم که رستم به یک مشت کار او را ساخت . (برهان )(آنندراج ) (از شرف...
زنده رود. [ زَ / زِ دَ / دِ ] (اِخ ) رود مشهور اصفهان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام رود اصفهان . (غیاث ). زاینده رود : نیل کم از زنده رودو مصر...
زنده گیا. [ زِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) زنده گیاه . مردم گیاه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چون زنده گیا زنده ٔ مرده ست به صورت با آنکه تنش مرده ٔ ...
زنده واف . [ زِ دَ /دِ ] (اِ مرکب ) مرغ هزاردستان بود. (اوبهی ). بمعنی زندباف که بلبل و مرغان خوش الحان باشند. (آنندراج ). بلبل . (ناظم الاطبا...
زنده پیل .[ زَ / زِ دَ / دِ ] (اِخ ) لقب شیر احمد جامی هم هست . (برهان ) (ناظم الاطباء). لقب بزرگی که شیخ احمد نام داشت ساکن جام که قریه ...
زنده جان . [ زِ دَ / دِ ] (اِخ ) نام قریه ای است در راه هرات قریب به غوریان . (از انجمن آرا) (آنندراج ). دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهر...