گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زوار نویسه گردانی: ZWʼR زوار. [ زَ ] (اِخ ) زواره برادر رستم زال . (برهان ). نام برادر رستم بوده او را زواره نیز گویند... ۞ . (جهانگیری ). رجوع به ماده ٔ قبل ذیل معنی اول و زواره شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی بی زوار بی زوار. [ زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + زوار) بی زاور. آنکه تیماردار ندارد. بی پرستار. بینوا. بی پناه : منم بی زواری بزندان شاه کسی را بنزدیک من ... زوار در رفته زَوار در رفته. رجوع شود به «زهوار در رفته». همچنین رجوع شود به واژه های «زوار» و «زهوار». ظؤار ظؤار. [ ظُ آ ] (ع اِ) دیگ پایه . اثفیه . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود