گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زه نویسه گردانی: ZH زه . [ زَ ] ۞ (اِ) آلت تناسل باشد. (برهان ). و بمعنی آلت تناسل مجازاست . (آنندراج ). آلت تناسل و نره . (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی زه کردن کمان زه کردن کمان . [ زِه ْ ک َ دَ ن ِ ک َ ] (مص مرکب )سندش در زه گذشت . (آنندراج ). چله کردن کمان . کشیدن زه به کمان . (یادداشت بخط مرحوم دهخد... ظه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ذه ذه . [ ذَه ه ] (ع اِمص ) تیزی خاطر. زیرکی . نیک دانائی . ذه ذه . [ ذِه ْ ] (ع اِ) تانیث ذا، اسم اشاره بمؤنث ، این زن . زح زح . [ زَح ح ] (ع مص ) دور کردن کسی یاچیزی را از جای آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). دور کردن کسی را از جای وی . (آنندراج ). دور ... ذح ذح . [ ذَح ح ] (ع مص ) سیلی زدن . تپانچه زدن . طپانچه زدن . کشیده زدن . چک زدن . || شکافتن . || کوفتن . || آرمیدن با. ضح ضح . [ ض ِح ح ] (ع اِ) آفتاب . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (دهار). روشنی آفتاب وقتی که منتشر شود. (منتهی الارب ). روشنی آفتاب . (مهذب الا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود