زه کمان
نویسه گردانی:
ZH KMAN
زه کمان . [ زِ هَِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شِرْع . (دهار). شِرْعة. قُنْب . قِناب . (منتهی الارب ). وتر. روده ٔ تابیده که بر کمان بندند و به خاصیت ارتجاعی آن تیر را پرتاب کنند : امیر به ترکی مرا گفت زه کمان جدا کن و بر پیل رو و از آنجا بر درخت پیلبان را به زه کمان بیاویز. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
زه کردن کمان . [ زِه ْ ک َ دَ ن ِ ک َ ] (مص مرکب )سندش در زه گذشت . (آنندراج ). چله کردن کمان . کشیدن زه به کمان . (یادداشت بخط مرحوم دهخد...