اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زیب

نویسه گردانی: ZYB
زیب . [ زَ ] ۞ (اِخ ) دهی است به کنار دریای روم . (منتهی الارب ). نام قریه ای نزدیک عکا. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). روستای بزرگی است بر ساحل دریای شام ، نزدیک عکا و ابوسعید گوید... قریه ٔ بزرگی است بر ساحل دریای روم نزدیک عکا و به شارستان عکا معروف است ... (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
زیب . (اِ) زیبایی و خوبی بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 27). زینت و نیکویی و آرایش باشد. (برهان ). خوبی و زینت و آرایش و آنرا زیبا و زیبان ...
زیب . (اِخ ) در لغت فرس اسدی چ اقبال این کلمه بدین صورت معنی شده : خسرو نوشادست در روم نوشیروان شاهش کرد. فردوسی گوید : شد از زیب خسرو...
زیبا رو
فر و زیب . [ ف َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شکوه و زیبایی : دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب .رودکی .
طاوس زیب . [ وو ] (ص مرکب ) به زیور طاوس : ازین مه پاره ٔ عابدفریبی ملایک صورتی طاوس زیبی .سعدی .
بوسه زیب . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب )... و بوسه فریب و بوسه ریز و بوسه ربااکثر در صفات دهان و لب محبوب مستعمل میشود. (آنندراج ). لبهای تازه بوس...
جامه زیب . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) کسی که لباس در تنش زیبنده باشد. (ناظم الاطباء) : حله ٔ فردوس اگر پوشد نباشد جامه زیب غیر داغ او لباس کعبه...
اورنگ زیب .[ اَ رَ ] (اِ مرکب ) کنایه از پادشاه . (آنندراج ).- اورنگ زیبی ؛ نام جامه ایست معروف . (از آنندراج ).قسمی پارچه است . (ناظم الاطباء...
اورنگ زیب . [ اَ رَ ] (اِخ ) اورنگ زیب عالمگیر. عنوان و لقب شاهزاده محیی الدین محمد (15 ذی القعده ٔ 1027 - 28 ذی القعده ٔ 1118هَ. ق .) ششمین امپ...
زیب النسا یا زینب‌النساءبیگم (۱۶۳۷ م/ ۱۰۴۸ ه‍.ق - ۱۷۰۲م/۱۱۱۲ه‍.ق)، متخلص به «مخفی»، بزرگترین دختر اورنگ‌زیب عالمگیر پادشاه گورکانی هند و یکی از خوشنوی...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.