اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زید

نویسه گردانی: ZYD
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن الجون . شاعر. رجوع به ابودلامه زید شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲ الفارسی الفسوی . منسوب است به شهر فسا. او در دانش لغت و نحو فاضل بود و به علوم کثیره معرفت داشت . در ...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن عمربن الخطاب . یکی از شش پسر عمر است از ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علی (ع ). (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). او را [ عم...
زید.[ زَ ] (اِخ ) ابن عمروبن نفیل بن عبدالعزی القرشی العدوی . یکی از حکماء جاهلی و پسرعموی عمربن خطاب بود.او اسلام را درک نکرد ولی از عبا...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن عوف . رجوع به ابوربیعه شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن عیاش . رجوع به ابوعیاش شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن قعقاع القاری . رجوع به ابوجعفر زید... شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن کلاب بن مرةبن کعب بن لؤی . رجوع به قصی در همین لغت نامه و اعلام زرکلی شود.
زید. [ زَ ] (اِخ )ابن لیث بن سودبن اسلم . از اجداد جاهلی است و فرزندانش بطنی از قضاعة از قحطانیةاند. (از اعلام زرکلی ).
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن مبارک الصنعانی . رجوع به ابوعبداﷲ الخراز شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن محسن بن حسین بن حسن بن ابی نمی ، معروف به «الشریف زیده ». وی امیر مکه بود و در همانجا به سال 1014 هَ . ق . متولد شد ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.