زید
نویسه گردانی:
ZYD
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن الخطاب بن نفیل بن عبدالعزی القریشی العدوی ، مکنی به ابوعبدالرحمن . او صحابی و از شجاعان عرب در دوران جاهلیت و اسلام بود و برادرخوانده ٔ عمربن الخطاب و از عمر بسال بزرگتر بود و پیش از عمر اسلام آورد. در یوم الیمامة رایت مسلمین در دست او بود، و آنقدر ایستادگی کرد تا به شهادت رسید (سال 12 هَ . ق .). و عمر در مرگ او به شدت محزون گردید. (از اعلام زرکلی ). رجوع به طبقات ابن سعد ج 3 ص 274 و تاریخ گزیده و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 453 و 454 و البیان و التبیین ج 1 و 2 و تاریخ الخلفا ص 51 و عقدالفرید ج 3 و 4 و عیون الاخبار ج 3 شود.
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن خارجه . صحابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن خالد الجهنی . صحابی بود و در حدیبیة حضور داشت و لواء جهینة در یوم فتح با او بود. بخاری و مسلم روایت کنند که او 81 حدیث ...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن رفاعه . یکی از پنج تن از اعضاء اخوان الصفا و از نویسندگان رسائل این جمعیت بوده است . رجوع به غزالی نامه ص 85 و 86 و...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن سهل بن الاسود النجاری الانصاری ، مکنی به ابوطلحة. رجوع به ابوطلحة انصاری در همین لغت نامه و اعلام زرکلی و حبیب الس...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن شراجة. رجوع به شراجة شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن صامت . صحابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به ابوعیاش الزرقی شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن صوحان بن حجر العبدی ، از بنی عبدالقیس از طایفه ٔ ربیعة. وی تابعی و از اهل کوفه بود. از حضرت علی و عمر روایت دارد. او ...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بن عوف . از شجاعان قریش بود و در وقعةالحرة بسال 63 هَ . ق . به قتل رسید. (از اعلام زرکلی ).
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به ابوالقموس شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (ع ). مردی با جلالت قدر و باورع و تقوی بود. پیوسته بنی امیه از قیام وی خائف بودند....