زید
نویسه گردانی:
ZYD
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن موسی بن جعفر. خواندمیر درباره ٔ وی چنین نویسد: ... افضل اولاد امام موسی بلکه اشرف جمیع برایا علی بن موسی الرضا بود، اما زیدبن موسی در ایام خروج ابوالبرایا بن اهواز والی شده بصره را در حیز تسخیر کشیده آتش در خانه ها و باغات بنی العباس زد بنابر آن «زیدالنار» لقب یافت و حسن بن سهل با زیدالنار پیکار کرد او را بدست آورد به مرو نزد مأمون فرستاد و مأمون آن جناب را پیش برادر بزرگوارش علی الرضا علیه السلام ارسال داشت . امام به اطلاق او حکم فرمود اما مدت الحیوة با وی سخن نگفت و آخرالامر مأمون زیدالنار را به زهر هلاک ساخت . علماء نسابه گویند از وی عقب نمانده . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 81). رجوع به تاریخ گزیده شود.
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن محسن بن حسین بن حسن بن ابی نمی ، معروف به «الشریف زیده ». وی امیر مکه بود و در همانجا به سال 1014 هَ . ق . متولد شد ...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن مربع. صحابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن مرثد. رجوع به ابوعثمان شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن مره . رجوع به ابوالمعلی شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن مهلهل بن منهب بن عبدرضا، مکنی به ابومکنف و ملقب به «زیدالخیل ». او از طایفه ٔ طی است . وی از دلیران دوران جاهلیت ب...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن وهب الجهنی ، مکنی به ابوسلیمان . وی برای زیارت حضرت رسول اکرم حرکت کرد و در راه بود که حضرت رسول (ص ) درگذشت . او...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن یحیی البحتری . رجوع به ابونضره شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) علوی ، مکنی به ابوهاشم . او در اوائل قرن پنجم در گیلان ادعای امامت می کرد وبدست طایفه ای از الموتیان بقتل رسید. رجوع ب...
ام زید. [ اُم ْ م ِ زَ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة ج 8 ص 235 و 236 شود.
تاج زید. [ زَ ] (اِخ ) یکی از معاصرین بهاءالدین ولد: «... خواجه محمد سرزری گفت مرتاج زید را، که من از بهر آن دانستم که فلانی را نان و ع...