گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زین نویسه گردانی: ZYN زین . [ ] (اِ) این کلمه در تحفه ٔ حکیم مؤمن ۞ آمده و کتان معنی شده و در کتب دیگر دیده نشد و در کتان هم بدان اشاره ای نرفته است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه واژه معنی رام زین رام زین . (ص مرکب ) مقابل بدزین (در صفت اسب ). (یاداشت مؤلف ). اسبی که هنگام زین گذاشتن و سوار شدن رام و نرم است : رام زین و خوش عنان ... زین چقا زین چقا. [ زَرْ ری چ َ ] (اِخ ) دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج است که در یازده هزارگزی جنوب روانسر واقع است و 244 تن سکنه دارد. (از فرهنگ... بله زین بله زین . [ ب َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات دیم و لبنیات است . این ده ... زین کوه زین کوه . (اِ مرکب ) بمعنی زین کوده است که قرپوس زین اسب باشد. (برهان ). زین کوهه . (ناظم الاطباء). رجوع به زین کوده و زین کوهه شود. زین دشت زین دشت . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنار بروژ است که در بخش صومای شهرستان ارومیه واقع است و 442 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران... زین سان زین سان . (ق مرکب ) مخفف از این سان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بدین نحو. از این طرز. از این دست : زین سان که کس تو میخورد خرزه سیرش نکن... کوه زین کوه زین . (اِخ ) دهی از دهستان ابهررود که در بخش ابهر شهرستان زنجان واقع است و 267 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). نمد زین این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. زین دست زین دست. {دَ}. (ق. مرکب). مخفف از این دست. زین سان؛ از این نوع. از این گونه. از این رسم. از این قرار. از این سان. این چنین: //////////////////////////... قدح زین قدح زین . [ ق َ دَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه از قاش زین . (آنندراج ) : جلوه میکرد سمند تو و تمکین میریخت آب حیوان ز کنار قدح زین م... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۰ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود