زین
نویسه گردانی:
ZYN
زین . [ ] (اِخ ) کیسه دوزبوده و از جمله ٔ خوش طبعان زمان و این مقطع ازوست :
با زین که منعت کند از صحبت ناجنس
بیگانه چنانی که غم خویش نداری .
(مجالس النفائس ، در ذکر کسانی که در آخر زمان علیشیر نوائی بوده اما بملازمت ایشان مشرف نشده اند). رجوع به مجالس النفائس چ حکمت ص 23 و 197 شود.
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ذین . [ذین / ذَ ] (ع اِ) عیب . آهو. ذان . ذاب . ذام . ذیم .
ضین . (اِخ ) کوهی است بزرگ به صنعاء. (منتهی الارب ). کوهی است به یمن . (معجم البلدان ).