اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سا

نویسه گردانی: SA
سا. (اِ) مخفف ساو. باج و خراجی را گویند که پادشاهان از یکدیگر بستانند. (برهان ) (اوبهی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف لغت نامه ) :
تا روم ز هند لاجرم ۞ شاها
گیتی همه زیر باج و سا کردی .

عسجدی (از اسدی حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی نخجوانی ).


پادشا گشت آرزو بر تو زبی باکی تو
جان و دل بایدت داد این پادشا را باژ و سا.

ناصرخسرو (دیوان ص 23).


چون نباشم پارسا چون عقل او را داده ام
چون فرودستان ملک امسال باژ و پار، سا.

سنائی .


ملاذ و داور اسلام شیخ ابواسحاق
که شاه هند فرستد سوی جنابش سا.

شمس فخری .


رجوع به ساو شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سا. (پسوند) ادات تشبیه است در آخر کلمات . مخفف آسا: شبه ، نظیر، مانند، مثل ، چون ، گون ، گونه ، آسا، وار، شبیه ، شکل ، صفت . (برهان ) (آنندراج ) (...
سا. (نف مرخم ) سای و ساینده . این کلمه بصورت مزید مؤخر (پسوند) با کلمات دیگر ترکیب شود و بمعانی زیر آید:1 - ساینده ، لمس کننده . مماس شونده :...
سا. (اِ) نوعی از قماش لطیف گرانبها باشد. (جهانگیری ) : تشریفهای فاخر کرده روان زهر سونخ ّ و نسیج و گمّی کوکوز و سای ساده . حکیم نزاری قهستا...
سا. (اِ) ساج ، درخت است در اشتقاق عبرانی نام موسی . (حاشیه ٔ المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 302 س 12 از لسان ).
سا. (اِخ ) نام پیغمبری است .(مجمل التواریخ و القصص ص 426). رجوع به ساب شود.
گانه سا. [ ن ِ ] (اِخ ) ۞ خدای هندی دارای سری شبیه به سر فیل . وی رب النوع علم و ادب محسوب می شود.
ساء. (ع مص ) غمگین کردن . (دهار). مثل سوء. (زوزنی ).
اس سا. [ اُ ] (اِخ ) ۞ یکی از کوه های بلند تسالی (یونان ). (ایران باستان ص 752 و 768).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.