ساخ
نویسه گردانی:
SAḴ
ساخ . (اِ) چای . این کلمه در اخبار الصین و الهند به صورت ذیل آمده است و باقوی احتمالات چای مراد است : ویختص الملک [ الاکبر فی الصین ] من المعادن بالملح و حشیش یشربونه بالماء الحار و یباع منه فی کل مدینة بمال عظیم و یقال له الساخ و هواکثر [ شاید اکبر ] ورقاً من الرطبة واطیب قلیلاً و فیه مرارة. فیغلی الماء و یذر علیه ، فهو ینفعهم من کل شی ٔ و جمیع ما یدخل بیت المال الجزیة والملح و هذا الحشیش . (کتاب اخبار الصین والهند مؤلف بسال 237 هَ . ق .). شاید این کلمه سای بوده و کاتب بغلط یاء را خاء کرده است .
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
ساخ . (ص ) ۞ مخفف ساخته است ، بمعنی منتظم : ز گردن زلف بگشود باد گستاخ نمایان شد درو لعل و زر ساخ !(از شعوری ج 2 ص 57).
ساخ مرس . [ م َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان در کاسعیده ٔ بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 23 هزارگزی شمال کیاسر. کوهستانی وجنگلی و ه...
صاخ . (ع اِ) آماسیدگی استخوان از گزیدگی یا کوفتگی که اثر آن باقی باشد. || داهیه . بلا. (منتهی الارب ). و رجوع به صاخة شود.