اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ساقی

نویسه گردانی: SAQY
ساقی . (اِخ ) نام او شاه حسین اصفهانی متخلص به ساقی از شاعران قرن دهم هجری است . سام میرزا در تحفه سامی آرد: پدرش میوه فروش بود و در میدان شطاحی و معرکه گیری علم تفوق می افراشت . اکثر کتب را مطالعه مینمود و در اقسام شعر طبعش به هجو راست تر بود از جمله هجوی که برای میرمهدی گفته معروف است . در سایر اقسام شعر، وی بد نبود و اما در شعر او قافیه ٔ غلط بسیار است و در سنه ٔ احدی و اربعین و تسعمائه (941 هَ . ق .) در حوالی دامغان بر سرچشمه علی درگذشت . او راست :
چون نیازم در مقام ناز میدارد ترا
با من زار از ترحم بازمیدارد ترا.
شام غم غیر از سگ کویش که با من یار بود
هر که را دیدم ز یاران بر سر آزار بود.
گر آفتاب چو ماه رخت علم نشود
تو آفتاب منی سایه ٔ تو کم نشود.

(از تحفه ٔ سامی ص 121).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ساقی کم کاسه . [ ی ِ ک َ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساقی که پیاله با احتیاط به مستان بدهد. (بهارعجم ) (آنندراج ) : ساقی کم کاسه می ...
ساقی خراسانی . [ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به ساقی (حاج محمد زمان ) شود.
ساقی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به ساقی میرزاشاه حسین شود.
ساقی اصفهانی .[ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به ساقی (شاه حسین ) شود.
ساقی روحانیان . [ ی ِ ] (اِخ ) کنایه از آدم صفی (ع ) است . (برهان ) (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 106). || و بعضی گویند کنایه از جبرئیل باش...
ساقی هندوستانی . [ ی ِ هَِ ] (اِخ ) رجوع به ساقی (جزایری ) شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.