سامری
نویسه گردانی:
SAMRY
سامری . [ م ِ ] (اِخ ) محمدبن علی سامری مکنی به ابوالفرج وزیر المستکفی بود اما حکمی نداشت و وزارت او زود منقضی گشت و یکی از شعرا او را به این ابیات هجو کرد:
الاَّن ان کفرالمقتر رزقه
قالوا کفرن فخف عذاب النار
أأکون رجلی مرکبی و جنیبتی
خفی علی ذل بذاک و عار
و السرمن رأئی فی اصطبله
مأیتا عتیق فاره ِمختار
کلب حمار فالخیول و کاتب
فطن یضیق به کراء حمار
أناقد دهشت فعرفونی أنتم
هذا من الانصاف فی الاقدار.
بعد از آن احوال خلافت مضطرب شد و رونقی نماند و بولییان استیلاءکلی یافتند. وزیر از جانب خود مرتب میکردند و اعمال در تصرف ایشان بود و جهت اخراجات خلفاء چیزی مقرر گردانیدند. (تجارب السلف ص 222).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سامری . [ م ِ ] (اِخ ) نام او موسی بن ظفر ۞ ، قریب و مهتر موسی علیه السلام بود و او گوساله ای زرین مرصع بجواهر ساخته ، و خاک نعل براق جبرئی...
سامری . [ م ِ ] (اِخ ) نام پادشاه کالیکوت ها ۞ است . (حبیب السیر چ تهران ج 4 ص 625).
سامری . [ م ِ ] (اِخ ) سرهنگی بود از سرهنگان دیلمان و او از بزرگان مصر بود و دعوت مصر پذیرفته او را امیرجلیل سید معتمد از شام نوشتندی و بسامی...
سامری . [ م َ ] (اِخ ) ابراهیم بن ابی العباس . محدث است . (منتهی الارب ).
سامری . [ م ِ ] (اِخ ) ابوالفتح بن ابی الحسن . او راست : کتاب تاریخ . رجوع به ابوالفتح و معجم المطبوعات شود.
سامری . [ م ِ] (اِخ ) ابوسعیدبن ابی الحسین بن ابی السعید سامری . او راست : التوراة چ لیدن 1851 م . (معجم المطبوعات ).
سامری . [ م ِ ] (اِخ ) احمدبن محمد. رجوع به همین کلمه و رجوع به زرکلی ص 355 و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 200 شود.
گاو سامری . [ وِ م ِ ] (اِخ )گاوی بود که سامری زرگر از طلا ساخته بود. (برهان ). در ادبیات اسلامی سامری نام مردی است از بنی اسرائیل که قوم ...
گوساله ٔ سامری . [ ل َ / ل ِ ی ِ م ِ ] (اِخ ) گوساله ای که سامری ساخت از زر آنگاه که موسی به طور شده بود و بنی اسرائیل را به پرستش آن اغو...
زرین گاو سامری . [ زَرْ ری وِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از صراحی و ظرفی باشد از طلا که به صورت گاو ساخته باشند. (برهان ) (از آنندر...