سأو
نویسه گردانی:
SAW
سأو. [ س َءْوْ ] (ع اِمص ) دوری . || (مص ) اندوهگین کردن . (منتهی الارب ). غمگین کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || دویدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کشیدن جامه را پس دریده گردیدن . (اقرب الموارد). || (اِ) وطن . جای باش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غایت چیزی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ساو. (اِ) مخفف آن «سا». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). باج و خراج است ، و آن زری باشد که پادشاهان قوی از پادشاهان ضعیف بگیرند. (برهان ) (غی...
ساو. (اِخ ) ۞ نام رودخانه ای است در یوگسلاوی که از زاگرب ۞ و بلگراد گذشته وارد دانوب میشود. طول آن در حدود 712 کیلومتر است .
ساو. (اِخ ) ۞ رودخانه ای است در جنوب غربی فرانسه که از صفحات لانه مزان ۞ سرچشمه میگیردو وارد گارون میشود و دارای 150 کیلومتر طول است .
آسمان ساو. [ س ْ / س ِ ] (نف مرکب ) آسمان سای . آسمان خراش . آسمان رَند.
باج و ساو. [ ج ُ ] (اِ مرکب ) باج و خراج . رجوع به باج شود.
ثأو. [ ث َءْوْ ] (ع اِمص ) سستی و نرمی و فروهشتگی .
سعو. [ س ِع ْوْ ] (ع اِ) یک ساعت از شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). پاره ٔ شب . (مهذب الاسماء). یک پاس از اول شب . (دهار).
صعو. [ ص َع ْوْ ] (ع اِ) ج ِ صَعوَة. (منتهی الارب ). رجوع به صعوة شود. || (مص ) خرد و باریک شدن سرکسی . || بانگ کردن چوزه . (منتهی الارب )...
صعو. [ ص َ ] (اِخ ) وی جد جعفربن محمدبن ابراهیم بن حبیب صیدلانی مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی الصعو است . (الانساب سمعانی ص 352 برگ ...
ثعو. [ ث َع ْوْ ] (ع اِ) نوعی از خرما یا خرمای بزرگ یا غوره ٔ خرما که نرم شده باشد. || لغتی است در معو.