گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سبت نویسه گردانی: SBT سبت . [ س ِ ] (اِ) سبزه ای که تنه ندارد و آن را چاروا خوردش و بتازی آن را رطب خوانند. (آنندراج ) (از هفت قلزم ) ۞ . || (ع اِ) چرمهای گاو به قرظ پیراسته . (منتهی الارب ). پوست گاو و هر پوست دیگر دباغی شده که برای آن مویی نباشد. (اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی ثبت ثبت . [ ث َ ب َ ] (ع اِ) ثبات و قیام . له ثَبَت ٌ عندالحملة. || دلیل . حجت : لا اَحکم ُ بهذا الاّ به ثَبَت . || مرد ثقه : فلان ثبت من الأث... ثبت ثبت . [ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص ) در اصطلاح درایه رجوع به متقن شود. سبط سبط. [ س َ ] (ع مص ) فروهشته گردیدن موی . (منتهی الارب ). استرسال موی و آن ضد جعد است . (از اقرب الموارد). فرخال شدن موی . (تاج المصادر بیه... سبط سبط. [ س َ ] (ع ص ) موی فروهشته . نقیض مجعد. (منتهی الارب ) (آنندراج ): شعری سبط؛ موی شیو. (مهذب الاسماء). دراز. (منتهی الارب ). طویل . ج ، سِ... سبط سبط. [ س َ ب َ ] (ع ص ) تر و تازه از گیاه نصی و نبات آن مانند نبات ارزن و آن نیکو مرعا است و از بیخ آن غرواشه ٔ بافندگان سازند. ۞ سَبَط... سبط سبط. [ س ِ ] ۞ (ع اِ) فرزندزاده خواه اولاد از پسر باشد خواه از دختر. (آنندراج ) (غیاث ). نواسه . (مهذب الاسماء) نبسه . نبیسه . پسر پسر. (زمخشری... سبط سبط. [ س ِ ب ِ ] (معرب ، اِ) تعریبی از شود، سبزی معروف . (المعرب جوالیقی ). شبث . (دزی ج 1 ص 625). سبط سبط. [ س ِ ] (اِخ ) ابن التعاویذی محمدبن عبیداﷲ ابوالفتح بن التعاویذی . رجوع به ابن تعاویذی شود. سبط سبط. [ س ِ ] (اِخ ) ابن الجوزی یوسف بن قیزاوغلی بن عبداﷲ ترکی حنبلی حنفی بغدادی ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوالمظفر. عالمی مورخ و فقی... سبط سبط. [ س ِ ] (اِخ ) ابن حجر (828 - 899 هَ . ق .)، ابن حجر یوسف بن شاهین کرکی ملقب به ابومحاسن جمال الدین سبط احمدبن حجر العسقلانی . مورخ ، ف... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود