سبر
نویسه گردانی:
SBR
سبر. [ س َ / س ِ ] (ع اِ) اصل و نهاد چیزی . (منتهی الارب ). اصل . (اقرب الموارد). || رنگ . (منتهی الارب ). لون . || جمال . (اقرب الموارد). خوبی . (منتهی الارب ). || هیئت نیکو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
سبر. [ س َ ] (ع مص ) میل بجراحت فرو بردن تا غور آن معلوم شود. (منتهی الارب ). سبر جراحت و جز آن ؛ آزمودن غور آن تا مقدار آن شناخته شود. (ا...
سبر. [ س ُ ب َ ] (ع اِ) پرنده ای است . (اقرب الموارد). مرغیست . (منتهی الارب ).
سبر. [ س ِ ] (ع اِ) دشمنی . (منتهی الارب ). عداوت . (اقرب الموارد). || شبه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || عار. (منتهی الارب ).
سبر. [ س ِ ](اِ) نامی است که در طوالش بدرختچه ٔ سیاه تلو دهند. رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ص 259 و سیاه تلو شود.
سبر. [ س َ ] (ع اِ) یا سبر و تقسیم . جرجانی آرد: سبر و تقسیم هر دو یکی است و عبارت است از آوردن اوصاف اصل یعنی مقیس علیه وابطال بعض آنه...
سبر. [ س َب ْ ب ُ ] (اِخ ) ریگ پشته ای است بین بدر و مدینه . در اینجا پیغمبر اکرم صلی اﷲ علیه و آله و سلم غنائم بدر را تقسیم کرده است . (از ...
سبر و تقسیم . [ س َ وَ ت َ / س َ رُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به سبر شود.
صبر. [ ص َ ] (ع مص ، اِمص ) شکیبیدن . شکیبایی . شکیبایی کردن . پائیدن . نقیض جزع . و در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: صبر بفتح و سکون بابمعنی شکی...
صبر. [ ص َ ب ِ / ص َ ] (ع اِ) ۞ سولع. مقر. ایلوا. بفتح اول و کسر ثانی است . و سکون ثانی جائز نیست مگر بضرورت شعری .و آن عصاره ٔ تلخ است ا...
صبر. [ ص ُ ] (اِخ ) بطنی است از غسان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).