سبر
نویسه گردانی:
SBR
سبر. [ س َ / س ِ ] (ع اِ) اصل و نهاد چیزی . (منتهی الارب ). اصل . (اقرب الموارد). || رنگ . (منتهی الارب ). لون . || جمال . (اقرب الموارد). خوبی . (منتهی الارب ). || هیئت نیکو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
صبر. [ ص ُ ] (ع اِ) زمین سنگریزه ناک . (منتهی الارب ). || کرانه . (منتهی الارب ) (نشوء اللغة ص 17). || سطبری هر چیزی و طرف آن . || ابر س...
صبر. [ ص ِ ] (ع اِ) ابر سپید. || ناحیت . (منتهی الارب ).
صبر. [ ] (اِخ ) کوهی است که در آن معدنی از طلاست . (الجماهر بیرونی ص 270).
صبر. [ ] (اِ) صنبر. روز دوم از هفت روز بردالعجوز است . (آثار الباقیه ).
صبر. [ ص ُ ب ُ ] (ع اِ) جمع صبیر. (منتهی الارب ). رجوع به صبیر شود.
صبر. [ ص ُ ب ُ ] (ع اِ) زمینی که در آن سنگ ریزه بود. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
صبر. [ ص َ ب َ ] (ع اِ) برف . (منتهی الارب ).
صبر. [ ص َ ب ِ ] (اِخ ) نام کوهی است بلند در یمن و در آن قلعه ها و قریه های چنداست و قلعه ای در این کوه است بنام صبر. یاقوت گوید:ندانم کو...
ثبر. [ ث َ ] (ع مص ) منع. بازداشتن از حاجت . (منتهی الارب ). تثبیر. || بدرنگ و بطوء داشتن . || حبس . || لعن . || طرد.- ثبرقرحه ؛ گشاده ...
ثبر. [ ث ُ ] (ع مص ) راندن . || ناامید کردن . || بازگشتن آب دریا. جزر، مقابل مدّ.