سبک شدن . [ س َ ب ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کم وزن شدن . سبک گردیدن . || خوار و خفیف شدن . خفیف گشتن . خفوف . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر). تخافف . توقان . توق . (منتهی الارب )
: شربتی دیگر بدو دادند در طرب کردن و سرود گفتن و کون و کچول کردن آمد و شکوه پادشاه در چشمش سبک شد. (نوروزنامه ).
-
سبک شدن دل ؛ کم شدن اندوه . زدوده شدن غم و غصه
: همی دیر شد سوده آن بستگی
سبک شد دل بسته زآهستگی .
فردوسی .
-
سبک شدن عنان ؛ شتاب کردن . سخت راندن اسب را
: گران شد رکاب و سبک شد عنان
بچشم اندر آورد رخش و سنان .
فردوسی .
رجوع به سبک عنان شود.