سپار. [ س ِ
/ س ُ ] (اِ) مایحتاج و آلات و ادوات خانه باشد از هر نوعی . (برهان ). اسباب خانه . (جهانگیری ). آلت خانه . (اوبهی ) (لغت فرس ) (صحاح الفرس ). اسباب و آلات و ادوات خانه . (آنندراج ). کاچال . مبل . اثاث
: بهانه جوید بر مال
۞ خویش و نعمت
۞ خویش
کز آن مرا چه
۞ ذخیره ست و زین مرا چه سپار.
فرخی .
|| از ریشه ٔ «سپَر»
۞ بمعنی لگدمال کردن . «سپار بزبان ماوراءالنهر چرخشت بود و بعربی معصر». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آن را چرخشت خوانند. (جهانگیری ). بزبان ماوراءالنهر چرخشت بود و بتازی معصره گویند که انگور در آنجا فشارند. (آنندراج ) (اوبهی ). حوضی که در آن شیره ٔ انگور بفشارند و آن رابعربی معصر خوانند. (برهان ). موضعی که در آن انگور افشارند. چرخی که از آن شیره ٔ انگور بگیرند. (رشیدی )
: از آن حان نور (کذا) لختی خون زرده
۞ سپرده زیر پای اندر سپارا.
رودکی .
پر است ساغر لاله ز باده ٔ صهبا
ندیده رنج خرابه نخورده زخم سپار.
شمس فخری (از آنندراج ).
|| مطلق ظروف و اوانی راگویند عموماً و ظرفی که در آن انگور کرده از جایی بجایی برند خصوصاً، و به این معنی بضم اول هم آمده است . (برهان ). || (نف مرخم ) فاعل سپردن . (برهان ). مراد اسم فاعل است . رجوع شود به سپاردن و سپردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
- جان سپار
: چه خوش باشد سری در پای یاران
به اخلاص و ارادت جان سپاران .
سعدی (بدایع).
-
ره سپار .
- ستاره سپار
: به پیش راه وی اندر پدید شد روزی
هلال زورق و خور لنگر ستاره سپار.
فرخی .